سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پایگاه جهاد فرهنگی_اقتصاد مقاومتی

در خیابان ها راه رفتن حرام است..اگر قصد تان از رفتن به بیرون انجام کار ضروری است به سرعت کارتان را انجام دهید و برگردید و گرنه...

گفتم اگر مفتی های عربستان اینجا بودند چنین فتوایی می دادند...

دیروز رفتم بیرون کار مهمی داشتم،وقتی برگشتم خیلی ناراحت بودم

باخودم گفتم اگر کارم غیر ضروریه آن را به زمانی دیگه موکول کنم و یا با تلفن کارم را راه بیاندازم و گرنه دیگه بیرون نمی رم.یا اگر هم رفتم سرم را بندازم پایین ونه به کسی نگاه کنم و نه به چیزی...سرپایین برو و بیا..همین!

به خواهرم گفتم این موضوع را گفت مگه میشه چه حرفی میزنی؟

!

مکان عمومی یا بهتر بگم در ظاهر عمومی و درواقع خصوصی جایی برای من و تو نیست..در این مکان خصوصی نه می توانی سرت را بالا بیاوری و حتی اتفاقی به یک دختر نگاه کنی چون با ناز و عشوه ها و آن موها و کفش هاو لاک ها...جز گناه برای توی دختر ندارد چه برسد به پسر!

مجبوری آنقدر سرت را پایین بیاوری و به کفش های خود نگاه کنی و تا آن حد هم که یا به در و دیوارمیخوری و یا راه را گم می کنی...!!!

پس در خانه ات بمان و اصل دور کاری را اجرا کن و صدایت هم درنیاید..چون اگر حرفی برنی پخ پخ...

چه شد که این شد؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا قانون امر به معروف را تصویب نمی کنید؟

چرا اینقدر صدا وسیما ساکت است؟

چرا همه گذاشته اند این امر اهم را برای یکی دونفر؟

چرا شروع نمی کنیم؟

چرا شهر تهران را چسبیده اید و آن هم فقط توچال و تجریش را و بقیه شهرهارا به حال خود گذاشتید؟

سکوت ما برای چیست؟

سکوت در همه جا....در هر امری؟حتی عزت ایران؟حتی آینده ایران؟

چرا بیخیال همه چیز شدیم؟چرا وزارت امور خارجه اجازه ملاقات با سران فتنه را به اشتون داد؟آقای ظریف دیگر چه قدر گردن کج کردید دربرابر آمریکایی ها؟آقای ظریف شما نماینده خانواده شهید شهریاریدبودید نبودید؟پشت درهای بسته چه امتیاز دیگری به آمریکایی ها دادید؟

این سکوت فقط اجازه کارهای دیگر را به شما می دهد ما که راضی نبودیم امیدوارم کسانی که جانشان را در این راه گذاشتند از شما بگذرند....


ارسال شده در توسط حنیفا

گریه ها و دلتنگی های شبانه ام را شنیدند و به روی خود نیاوردند...آب شدنم را دیدند و به روی خود نیاوردند...باخودگفتند حالش خوب می شود خدا بزرگ است...باخود گفتند خدایا تو درمان را برسان فقط درمان حالش خوب می شود انشالله...باخود گفتند صبر کن خدا با صابرین است...درست می شود...همه چیز درست می شود...وقتی درمان را رساند تعلل کردند،شک کردند،خدایا از این بهتر نبود این چیست؟باز هم صبر می کنیم تو بهترین را برسان...ولی نمیدید گریه هایم را،آب شدنم را ...من در آخر دست به دعا گرفتم

خدایا از آرزوهای این مردمان برایم خسته ام خسته...آنها نمی دانند که با درمانت زندگی ام تازه شد ،جان گرفت ولی دوباره کفر نعمت کردند و نعمت را از من گرفتند...

خدایا بازهم شب هایم پر از گریه است...خسته شدم..


ارسال شده در توسط حنیفا

زاهدان مرکز استان سیستان و بلوچستان..قبلا نامی از این استان و این شهر نبود..ولی الان می توان گفت جز خبرسازترین شهرها شده..به خاطر مرزی بودن این شهر و اینکه نا امنی های بسیار در این شهر اتفاق افتاده..با و جود این ناامنی ها خیلی ها حتی به سمت این شهر یک قدم نمی گذارند..ولی اگر بخواهم روایتی از این شهر ومردمانش از پاکی هوایش،از پاکی نفس های مردمانش بگویم حقیقتا روزی رفتن به این شهر را در سر می گذرانید..

زاهدان. شهری از شهرهای سیستان ولی باید گفت هم اهالی سیستان و هم اهالی بلوچستان را در خود جای داده است...بگذارید از مردمش شروع کنم مردمانی که با جان ودل در کنارشان بودم..پس روایتم روایتی کاملاحقیقی و واقعی است..اولین چیزی که با دیدن مردم آن به ذهنتان می رسد ظاهری ساده و راستین،صورت و سیرت یکیست.هیچ ناهماهنگی ندارد.صورت هایی که نشان از نزدیکی آفتاب و روشنایی در زندگیشان دارد،زنان سیستانی و بلوچستانی بسیار باحیا و با وقارند،این زنان احترامی فراوان برای همسرخود قایل اند.اگر روزی به در خانه یکی از اهالی بلوچ در بزنی اگر زن بلوچ در خانه باشد نه ظاهر اورا می بینی نه صدایی واضح..

زنان و مردان سیستان و بلوچ با شنیدن صدای اذان باشتاب آماده نماز می شوند..اگر باشنیدن صدای اذان صدای در خانه را شنیدید که کسی گفت میخواهم نماز بخوانم تعجب نکنید..در این دیار مرسوم است که در خانه را بر نمازگزاران باز میکنند و به او اجازه می دهند در خانه وضو بگیرد و برایش سجاده نماز پهن میکنند و باهم به نماز می ایستند..

خانه ها به گونه ای ساخته می شود که کاملا پوشیده است با دیوارهایی بلند تا اهل خانه از چشم ها ی دیگران دور بماند..آشپزخانه ها به اصطلاح امروزی اپن نیست بلکه فقط پنجره ای کوچک رو به سالن پذیرایی دارد تا به هنگام مهمانی وسایل از آشپزخانه برای مهمانی بابرکت دراختیار مهمانان قرار گیرد..

دختران و پسران سیستانی و بلوچستانی با همه محرومیت ها و عدم امکانات هیچ گله ای ندارند و با تلاش برای خود و استان خود افتخار می آفرینند..

از آب و هوایش بگویم؟از تابستانش بگویم که خورشید همان صبح زود به تو سلام می گوید و تا 10 ساعت باتو همراه است؟و وقتی خورشید پنهان می شود خنکی به تو روی می آورد و با تمام وجود دوست داری بعدازظهر رادر کنار خانواده در این خنکا با این هوای پاک و زلال بسر ببری...

و چه بگویم که همه اش پاکی و زلالی است..

ادامه دارد...


ارسال شده در توسط حنیفا

چند روزیه ای زیرنویس تلویزیون شده بلا جانمان...هی نه بگن به یارانه هی نه بگن..

بی بی میگه ای چی میگه؟گفتم بی بی میگه اگه نیاز ندارن به یارانتان نه بگید!..

بی بی میگه وا چرا نیاز نداریم ؟!مو موروم پیش ای رییس جمهور آخه چه وضعشه هی نه به یارانه..بابا چیکار دارن به ای..همی یارانه دست ماره گرفته...همش شوک الکتریکی وصل ممیکنن به ما...هی ام ای فشار ماره بالا میبرن پایین میارن...اگه نمیخین بدین خو ندین دیگه...چرا میکشن ماره!

 

گفتوم بی بی  گفته اونا که نیاز ندارن چرا خودتانه ناراحت می کنن...

بی بی میگه ماکه از اینا میفهموم اینا تا ای 45 تومنه از ما نگیرن ول کن نیستن..گفتم بی بی ول کن سرت سلامت ول کنن فداسرتان...

بی بی میگه دلت خوشه ها کدوم سلامتی نفت که سر سفره مان نیامد...حداقل این نفتارا میدادن میرفتم میفروختم پولی دستمانه میگرفت..ای سبد کالا که به مایم ندادن...مودونم که دور دوم ای سبد کالا باز پشیمون میشن و میگن ای طرح قابل اجرا نیست..

 

گفتم بی بی ماشالله خوب از سیاست میفهمنا...

 

.بی بی میگه اگه تویم همش پای اخبار رادیو و تلویزیون بودیو منتظر یه خبر تازه بودی کم از بی بی نبودی...

 

.بی بی بیچاره آخرش گفت ..مو نه نموگوم چون نمیتانوم که بگوم...

 


ارسال شده در توسط حنیفا

مسجد دانشگاه 15/2/90  ایام فاطمیه،همه باهم زمزمه می کردیم:

مادر خسته ام..

پهلو بشکسته ام.

مادر خسته ام ، پهلو بشکسته ام...

دیده هایت گشا زینبم من در کنار بستر تو ....

رنگ و رویت شده ارغوانی ناله دارم در برتو...

مهربان مادر...ای جوان مادر...وا مصیبت...

وامصیبتا...

__________________________

بیاد شهید برونسی..یادش گرامی

یازهرا(س)


ارسال شده در توسط حنیفا
   1   2   3      >