زاهدان مرکز استان سیستان و بلوچستان..قبلا نامی از این استان و این شهر نبود..ولی الان می توان گفت جز خبرسازترین شهرها شده..به خاطر مرزی بودن این شهر و اینکه نا امنی های بسیار در این شهر اتفاق افتاده..با و جود این ناامنی ها خیلی ها حتی به سمت این شهر یک قدم نمی گذارند..ولی اگر بخواهم روایتی از این شهر ومردمانش از پاکی هوایش،از پاکی نفس های مردمانش بگویم حقیقتا روزی رفتن به این شهر را در سر می گذرانید..
زاهدان. شهری از شهرهای سیستان ولی باید گفت هم اهالی سیستان و هم اهالی بلوچستان را در خود جای داده است...بگذارید از مردمش شروع کنم مردمانی که با جان ودل در کنارشان بودم..پس روایتم روایتی کاملاحقیقی و واقعی است..اولین چیزی که با دیدن مردم آن به ذهنتان می رسد ظاهری ساده و راستین،صورت و سیرت یکیست.هیچ ناهماهنگی ندارد.صورت هایی که نشان از نزدیکی آفتاب و روشنایی در زندگیشان دارد،زنان سیستانی و بلوچستانی بسیار باحیا و با وقارند،این زنان احترامی فراوان برای همسرخود قایل اند.اگر روزی به در خانه یکی از اهالی بلوچ در بزنی اگر زن بلوچ در خانه باشد نه ظاهر اورا می بینی نه صدایی واضح..
زنان و مردان سیستان و بلوچ با شنیدن صدای اذان باشتاب آماده نماز می شوند..اگر باشنیدن صدای اذان صدای در خانه را شنیدید که کسی گفت میخواهم نماز بخوانم تعجب نکنید..در این دیار مرسوم است که در خانه را بر نمازگزاران باز میکنند و به او اجازه می دهند در خانه وضو بگیرد و برایش سجاده نماز پهن میکنند و باهم به نماز می ایستند..
خانه ها به گونه ای ساخته می شود که کاملا پوشیده است با دیوارهایی بلند تا اهل خانه از چشم ها ی دیگران دور بماند..آشپزخانه ها به اصطلاح امروزی اپن نیست بلکه فقط پنجره ای کوچک رو به سالن پذیرایی دارد تا به هنگام مهمانی وسایل از آشپزخانه برای مهمانی بابرکت دراختیار مهمانان قرار گیرد..
دختران و پسران سیستانی و بلوچستانی با همه محرومیت ها و عدم امکانات هیچ گله ای ندارند و با تلاش برای خود و استان خود افتخار می آفرینند..
از آب و هوایش بگویم؟از تابستانش بگویم که خورشید همان صبح زود به تو سلام می گوید و تا 10 ساعت باتو همراه است؟و وقتی خورشید پنهان می شود خنکی به تو روی می آورد و با تمام وجود دوست داری بعدازظهر رادر کنار خانواده در این خنکا با این هوای پاک و زلال بسر ببری...
و چه بگویم که همه اش پاکی و زلالی است..
ادامه دارد...